تنها با تو ، فقط با قلب تو ، بی تو زندانی است این دنیای عاشقی
با تو می گویم درد دلم را در این سکوت بی انتها
می گویم راز تنهایی ام را تا تنها صدای درد دل مرا گوش کنی
و در این سکوت عاشقانه تنها درد دل مرا بشنوی و احساس کنی
بگو عزیزم ، هر چه دل تنگت خواست به من بگو تا قلب
عاشقم حرفهای تو را درک کند
لحظه های بی حوصله ، سر به زیر ، سرها همه بر روی پا و دستها
همه دربغل بگو درد دلت راعزیزم ازهمان خلوتی که با خود گرفته ای
کاش در کنارم بودی تا دست در دستانت بگذارم و سرت را بر
روی شانه هایم میگذاشتی و درد دلت را در گوشم زمزمه میکردی اما
قطره ای از اشکهای چشمانم بر روی گونه هایم