مرا صدبار از خود برانی دوستت دارم
به زندان خیانت هم کشانی دوستت دارم
چه سود از مهر ورزیدن چه حاصل از وفا کردن
مرا لایق بدانی یا ندانی دوستت دارم
زمان! به من آموخت که دست دادن معنی
رفاقت نیست.... بوسیدن قول ماندن
نیست.... و عشق ورزیدن ضمانت تنها
نشدن نیست
عاشق واقعی کسی است که معشوق خود را آزاد
میگذارد تا خودش باشد.
در عشق اجباری نیست..
عشق یعنی امکان انتخاب به معشوق دادن.
برای آنکه کسی یا چیزی را بدست آوری،
رهایش کن!
در تاریکی شب سه شمع روشن می کنم.اولی برای بودنت ،
دومی برای دیدنت و سومی برای بوسیدنت.در آخر هر سه
را خاموش کردم واسه در آغوش گرفتنت.
دَه شاخه گل برات میفرستم،نُه تا طبیعی و یه دونه
مصنوعی. یک کارت بهش می زنم که روش
نوشتم:تا وقتی آخرین گل پژمرده بشه دوست
دارم
تنها با تو ، فقط با قلب تو ، بی تو زندانی است این دنیای عاشقی
با تو می گویم درد دلم را در این سکوت بی انتها
می گویم راز تنهایی ام را تا تنها صدای درد دل مرا گوش کنی
و در این سکوت عاشقانه تنها درد دل مرا بشنوی و احساس کنی
بگو عزیزم ، هر چه دل تنگت خواست به من بگو تا قلب
عاشقم حرفهای تو را درک کند
لحظه های بی حوصله ، سر به زیر ، سرها همه بر روی پا و دستها
همه دربغل بگو درد دلت راعزیزم ازهمان خلوتی که با خود گرفته ای
کاش در کنارم بودی تا دست در دستانت بگذارم و سرت را بر
روی شانه هایم میگذاشتی و درد دلت را در گوشم زمزمه میکردی اما
قطره ای از اشکهای چشمانم بر روی گونه هایم
گفته بودم که اگر بوسه دهی توبه کنم
بوسه دادی چو بر لبت از لب من
توبه کردم که دگر توبه ی بیجا نکنم
«....دل را در موقع تپیدن و تپیدن را به خاطر تو....»
دوست دارم
«....من غم را در سکوت سکوت را در شب....»
«....شب را در بستر و بستر را برای اندیشیدن به خاطر تو....»
دوست دارم
«....من بهار را به خاطر شکوفه هایش زندگی را به....»
«....خاطر زیبایی اش و زیبایی اش را به خاطر تو....»
دوست دارم
«....من دنیا را به خاطر خدایش.. خدایی که تو را خلق کرده....»
دوست دارم
عشق یعنی پریدن بدون ترسیدن
عشق یعنی چرخش سکه در هوا,بدون روی سکه دونستن
عشق یعنی پرسه زدن صدا توی قفس نگاه
عشق یعنی فکر بی تدبیر
عشق یعنی مرگ بی تشیع
عشق یعنی ضعف امّا با ظفر
عشق یعنی آهسته صاف شدن
به وسعت نجات آب غرق شدن
عشق یعنی قطره قطره سوختن
سال ها در حسرت یک لحظه ماندن
عشق یعنی رودی زیر پای یار
رؤیایی شاد,بدون داشتن خواب
عشق یعنی مردن برای طلوع داشتن
عشق یعنی مرگ من باز با تو شروع کردن
عشق یعنی مرگ تو با ما پیوند خوردن
عشق یعنی از خودم بیگانگی
غم یارو غم یارو غم یار
من / عشق
پاک یعنی
سرزمین لحظه
یعنی بیداد
عشق من
باختن عشق
جان یعنی
زندگی لیلی و
قمار مجنون
در عشق یعنی ... شدن
ساختن عشق
دل یعنی
کلبه وامق و
یعنی عذرا
عشق شدن
من عشق
فردای یعنی
کودک مسجد
یعنی الاقصی
عشق / من
عشق آمیختن افروختن
یعنی به هم عشق سوختن
چشمهای یکجا یعنی کردن
پر ز و غم دردهای گریه
خون/ درد بیشمار
عشق من
یعنی الاسرار
کلبه مخزن
اسرار یعن